سندرومی که مفهوم هنری قرن شد
نویسنده: حانیه عامل
زمان مطالعه:4 دقیقه

سندرومی که مفهوم هنری قرن شد
حانیه عامل
سندرومی که مفهوم هنری قرن شد
نویسنده: حانیه عامل
تای مطالعه:[تا چند دقیقه میتوان این مقاله را مطالعه کرد؟]4 دقیقه
زمانی که از مسیر دانشگاه به سمت محل کارم قدمزنان بستنی توتفرنگی را بههمراه تکههای حقیقی میوهاش در کنار قلپهای بزرگ آب قورت میدادم و از نمنم باران بهاری حظ میبردم، به این فکر کردم که چهطور میتوانم بستنیام را بهجای اینکه بچشم، بشنوم؛ و باران را چهطور با دو جفت چشمهایم ببویم و ابرهای برجستهی تمیز را چهگونه با دهانم ببلعم و بخورم. این «توانایی» محبوب من که تنها چهار درصد از مردم کل جهان آن را دارند، سینستزیا (synsethsia) یا سندروم همحسی نام دارد؛ مفهومی که در قرن نوزدهم میلادی میان هنرمندان غوغایی بر پا کرد و اساسش موسیقی و نقاشی بود. این سندروم تا مدتهای بسیاری در قالب موضوعی غیر واقعی تلقی میشد، اما آنچه طی تحقیقات سالهای اخیر بهاثبات رسیده، جز بر واقعیبودن آن صحه نمیگذارد. افراد مبتلا به این سندروم میتوانند نقاشیها را بچشند و موسیقیها را ببویند، یا رایحهی گلهای رنگارنگ بهاری را با پوستشان لمس کنند. آنها حتی ممکن است بتوانند مفاهیم انتزاعی مانند عشق را در قلب خود و دیگران ببینند!
سادهترش این است که این افراد نوع خاصی از ادراک را به شکل یک احساس متفاوت تجربه میکنند که بهگفتهی دانشمندان تواناییای ژنتیکیست. نقاشی «دنیاهای کوچک» اثر واسیلی کاندینسکی، نقاشیایست برگرفته از نظریهی همحسی که در سال ۱۹۲۲ بعد از برگزاری کنسرتی از یک آهنگساز اتریشی و با الهام از آن کشیده شد. این آهنگساز کسی نبود جز آرنولد شونبرگ، بنیانگذار مکتب دوم موسیقی وین. آشنایی و دوستی این آهنگساز با کاندینسکیِ خالق (خالق نقاشیهای مدرن انتزاعی سدهی بیستم) منجر به آفرینش نقاشیهای اعجابانگیزی شد که در واقع قطعات موسیقی نقاشیشدهای هستند که نوع بدیعی از هنر انتزاعی را بهنمایش میگذارند و همتایانی برای موسیقی بهشمار میروند. کاندیسکی سندروم و نظریهی همحسی را مبنایی قرار داد برای ایجاد ارتباط میان سازهای گوناگون موسیقی با یک رنگ بهخصوص. به این معنی که رنگ زرد با صدای ترومپت، رنگ آبی با ویولنسل و رنگ قرمز با تیمپانی یکی بودند و نشانگر احساسی واحد.
در کنار کاندینسکی، نقاش آمریکایی دیگری بهنام جورجیا اوکیف که در نوامبر سال ۱۸۸۷ زاده شد، یکی دیگر از پیشگامان سبک انتزاعی یا نقاشی آبستره بهشمار میرود و در همین راستا در سال ۱۹۱۹ تابلویی کشید به نام «موسیقی سبز و آبی». اوکیف، مادر مدرنیسم آمریکایی، معتقد بود «موسیقی را میشود حتی با چشمان شنید. درست مثل یک سمفونیِ بصری!»
وقتی لوکوموتیوهای بخار الهامبخش ساخت موسیقی میشوند
غرش لوکوموتیو بخار مسیر خود را در درون حومهی شهرهای آرام و صامت جنوب آفریقا باز میکرد و لکهای از دود خود را در آسمان آبی آنجا باقی میگذاشت و کمکم به صوتِ سرد سوتی بلند تبدیل میشد که نشان از خبری میداد. خبر از اینکه قطار حالا دیگر رفته بود... .
سیاهپوستان فقیر دههی ۱۸۷۰ آمریکا که در آرزوی سوار شدن بر قطار و دور شدن از شر مشکلات خود بودند، ریتم لوکوموتیو بخار و نالهی سوت آن را به شکل موسیقی رقص تازهای درآوردند که آن را در تالارهای رقص و کافههای بین راه مینواختند.
این را پُل آلیور، تاریخدانِ معماری و نویسندهی کتابهایی دربارهی موسیقی آفریقایی-آمریکایی، در کتاب خود به نام «داستان بلوز» آورده است. به این ترتیب بود که بوگیووگی (Boogie-woogie) در سرتاسر تگزاس و متعاقباً، در خارج از تگزاس منتشر شد و پس از خروج از تگزاس به لوییزیانا رسید و سپس به سبکی از موسیقی محبوب در اواخر دههی ۱۹۲۰ تبدیل شد؛ البته سبکی از موسیقی که فقط متعلق به رقصیدن بود و نه چیزی جز این!
حدود ۲۰ سال بعد، زمانی که پیت موندریان، نقاش هلندی، به نیویورک سفر کرد و در منهتن شیفتهی معماری بینظیر «خیابان برادوی» یا «خیابان افسانهای» پایتخت تئاتر جهان و سبک بوگیووگی شد این دو رو با هم تلفیق و در قالب یک نقاشی خلق کرد. جالب اینکه موندریان این اثر را در یک جلسه خلق شده، ولی در روزهای پایان عمرش تغییراتی در آن ایجاد کرده است.
اما ماجرای بوگیووگی به همینجا ختم نشد و حدود ۱۰ سال بعد رناتو گوتوزو، نقاش ایتالیایی، که از نمایندگان پیشروی رئالیسم اجتماعی در دوران جنگ جهانی دوم و پس از آن و از مخالفان فاشیسم بود؛ اثری خلق کرد که در آن احتمالاً عدهای در حال رقص با موسیقی بوگیووگی هستند و در آن تابلویی روی دیوار به چشم میخورد که در واقع همان اثر موندریان است که بعد از سفرش به منهتن خلق کرد!

حانیه عامل
برای خواندن مقالات بیشتر از این نویسنده ضربه بزنید.
نظری ثبت نشده است.